سلام.طاعات دوستان عزیزم مقبول درگاه حق انشالله... جای شما خالی،چند ساعت پیش،رفته بودم مراسم قرآن خوانی،یکی از مساجد شهرمون قاری این مراسم،حاج کریم منصوری بودند،همون کسی که با نوای قرآن او،اشک از چشمان مقامات کشور های غیر مسلمان جاری شد..در اون مراسم من یادم هست که خیلی از مقامات سعی می کردند که جلوی گریه ی خودشون رو بگیرند ولی نمی شد... خلاصه بگذریم..ایشون از آیات شماره ی سی سوره ی بقره شروع کردند و طبق معمول اشک از چشمان عارفان جاری بود...! . . مراسم تموم شد و ما راهیِ منزل شدیم،ولی متأسفانه در راه چیز های بدی دیدم.. راستش من توی این شهر کرج،خیلی کم از خونه بیرون میام و بیشتر ترجیح می دم که توی خونه بتمرگم و این صحنه ها رو نبینم! زنانی خودفروش و تن فروش و ...هر چی بگم کم گفتم..مشخص نبود دختران جوان آن هم با تیپ های خشن و فشن،ساعت دوازده شب بیرون چیکار می کردند..من که اول فکر کردم لابد اومدن بیرون تا هوایی تازه کنند و مثلأ یه بستنی کوفت کنند ولی بعد از اینکه راننده ی ماشین ما،برای سوار کردنش اقدام کرد(!)..و ایشون سوار نشدند،فهمیدم که آی بالا! جریان چیز دیگریست... آخه شما رو به جان فاطمه ی زهرا(س)،مثلأ خدایی نکرده مملکت اسلامی هستش..مثلأ و توی افسانه ها ما کلّی شهید دادیم و هنوز هم داریم می دیم..و از همه مهم تر،آخه بابا،ماهِ مهمونیِ خداست.. خلاصه این صحنه ها کلأ حال معنویِ مارو به هم زد و به قول معتاد ها(اوا ببخشید،مریض ها!!) هر چی زده بودیم پرید... اِلهی لا تُؤدّبنی بِعقوبَتِک...و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک.. اللهم عجل لولیک الفرج... برگرد که بر بهارمان می خندند..یک عده به حالِ زارمان می خندند آنقدر آمدنت به دیر انجامید...دارند به انتظارمان می خندند . التماس دعا
Design By : Pichak |