شهید محسن وزوایی: ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوی ماست در این جبهه ها خداوند را مشاهده می کنیم که چگونه به کمک رزمندگان اسلام می شتابد و آنها را نصرت می دهد و مصداق آیه شریفه که می فرماید:"کم من فءه قلیله غلبت فءه کثیره"را می بینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه و ارتش و نیروهای مردمی بر تعداد کثیری از نیروهای دشمن غلبه می نمایند بیاد دارم در عملیات بازی دراز در قسمتی از عملیات ما شش نفر بودیم در مقابل سیصد نفر غلبه پیدا نمودیم... ای خدا،من باید از نظر علم از همه برتر باشم،تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند،ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد! باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم،آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می خواهم،چیزهایی است که فقط می خواهم در راه تو،به کار اندازم تو خوب می دانی که استعداد آنرا داشته ام. از تو می خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمربخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم. قسمتی بود از نوشته های شهید مصطفی چمران آن عالم و زاهد فرزانه که به نظر من،می تواند بهترین الگوی انسانی،برای ما دانشجویان باشد. ولی متأسفانه تمام کتاب های ایشان را می خوانند و تبدیل می شوند به یکی از عاشقانِ چمران...ولی غافل از اینکه در تحصیلات خود،وا مانده اند...
بسم رب الشهدا ...سر قبری و سنگ قبر برایم نسازید و قبر بسیار ساده و گلی با یک تکه حلبی کوچک نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبی آباد ها و روستاهای دور افتاده مان،مادران و خواهران و برادران و پدرانمان حسرت غذای روزانه را می کشند... قسمتی از وصیت نامه ی شهید فتحعلی زاده بود که خیلی پر معنا و پر محتواست.. بعد از دیدن این وصیت،به ذهنم آمد که آیا همچنان امروز کسانی با این طرز تفکر هستند که دغدغه های مردم،بیشتر از مشکلات خودشان،فکر و ذهن آنان را مشغول کند؟؟!! و بی اختیار این قسمت از وصیت نامه ی شهید سرلشکر شوشتری به زبانم جاری شد...:«دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد! الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم،بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم،و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.» والسلام بسم الله الرحمن الرحیم شاید کمی دیر باشد در باره ی این موضوع مطلب نوشتن،ولی... خدا رو صد هزار مرتبه شکر که حداقل،خیلی از وبلاگ هامون،وبلاگ های مذهبی هستند،ولی افسوس و صد افسوس که جامعه خراب است خراب... دیگر در کوچه پس کوچه های شهر های بزرگی چون تهران،امام زمانی حس نمی شود..دیگر اثری از اسلام ناب محمدی که دم می زدند نمانده...دیگر احترام به سربازان امام زمان،کاریست از روی عقب ماندگی... این آن مملکتی بود که امام و شهدا می خواستند؟؟؟آیا شهدایی که بسیاری از آنها،ازدواج هم نکرده بودند،قید دنیا را زدند و رفتند،تا در مملکتِ به اصطلاح اسلامی،و به اصطلاح قوی تر شیعی،دخترانِ بی حیا راحت تر بتوانند هرزه گی کنند؟؟! یعنی فکر نکنم با این هدف شهید شده باشند!!! چرا مملکت ما باید بیشترین مصرف لوازم آرایشی را داشته باشد،و در خیابان های کشوری مثل ترکیه،یک زنِ آرایش کرده پیدا نشود؟؟اشکال کارِ ما کجاست؟؟ به نظر شما اگر امام زمان ظهور کنن،اصلأ وارد اینچنین کشور فاسدی می شود؟! در مملکتی که به دخترانش تعرض می شود،و آمران به معروف را به قصد کشتن مورد حمله قرار می دهند... ابتدا که این خبر در رسانه ها منتشر شد،شاید خیلی از افراد مثل من،توی شُک بودند که مگر می شود...! ولی واقعیت داشت،از آن واقعیت های تلخِ تلخ امیدوارم که وضع کشور مان اسلامی و امام زمان پسند شود... نوشته ام را با درد و دل آقای فروزش تمام می کنم:«در این اتفاق شخص مهم نیست،اینکه در جمهوری اسلامی امر به معروف و نهی از منکر فراموش شده،درد آور است...» مادر شهید میگوید: «همهاش در جبهه بود. یک بار به من گفت: مادر! دعا کن شهید شوم. گفتم نمیتوانم چنین دعایی بکنم؛ اما قول میدهم اگر شهید شدی محکم بایستم. وقتی شهید شد این کار را کردم.» در یکی از شبهای تهران در تقاطع خیابان اسکندری جنوبی و آزادی هستیم؛ مانند همیشه ترافیک سنگینی پشت چراغ قرمز ایجاد شده است. این مهم نیست؛ مهم این است که من به همراه تعدادی از کارکنان دفتر رهبری، پشت سر اتومبیلی هستیم که در صندلی عقب آن، رهبر معظم انقلاب نشسته است. لابد اتومبیل از حیث معمولی بودن است که هیچ جلب توجه نمیکند و کسی رهبر را در آن نمیبیند؛ حتی سرنشینان اتومبیلهایی که کنار اتومبیل مدل 61، کلافه ترافیک هستند و یا عابرانی که از جلوی او میگذرند و… . رهبر، صبورانه تهرانیها را میبیند. اما گویی رانندة اتومبیلی آقا را دیده است، با هیجان میکوشد از ما عقب نیفتد و تلاش میکند خود را کنار اتومبیل رهبر برساند. پا به پای ما میآید. وقتی در اتوبان تهران-کرج، اتومبیلها به بزرگراه ستاری میرسند او غفلت میکند و تا به خود بیاید از بریدگی دور شده و ما گذشتهایم.
اتومبیل حامل رهبر، بعد از طی بلوار فردوس به سمت چپ میپیچد و در خیابان شهید مالکی وارد کوچهای میشود که معطر به نام شهیدی است. لحظاتی بعد در خانهای هستیم که ساکنانش حیران و مبهوت در مقابل رهبر نشستهاند؛ به راستی غافلگیر شدهاند. البته آنان از سر شب منتظر میهمانی بودهاند که قرار بوده از بنیاد شهید و یا وزارتخانهای بیاید؛ اما گمان نمیکردند آن مقام مسئول، مقام معظم رهبری باشد. من که محو عکسالعملهای میزبانان هستم، لحظاتی بعد، حالی مانند آنان پیدا میکنم. وقتی عکسی از شهید را میخواهند هنوز نمیدانم در کجایم ولی وقتی برادر شهید با قاب عکس بر میگردد احساس میکنم عکس برایم آشناست هنگامی پایین آن را میخوانم: «طلبه و دانشجوی شهید علیرضا خانبابایی» دلم فرو میریزد ناگاه 18 سال به عقب برده میشوم؛ به سدّ دز آنجایی که در انتظار عملیات هستیم، عملیات نصر 1 در شمالغرب. رهبر انقلاب، سراغ پدر شهید را میگیرد. مادر به عکس روی دیوار اشاره میکند و میگوید: «حاج آقا سه سال پیش مرحوم شدند…» آقا از علت مرگ او میپرسد و مادر نیز توضیح میدهد. آقا میخواهد از شهید بگویند. مادر شهید میگوید: «همهاش در جبهه بود. یک بار به من گفت: مادر! دعا کن شهید شوم. گفتم نمیتوانم چنین دعایی بکنم؛ اما قول میدهم اگر شهید شدی محکم بایستم. وقتی شهید شد این کار را کردم.» برادر کوچکتر که امروز معلم است، میگوید: «با اینکه در جبهه بود اما از درس و بحث غافل نبود…» کتابخانهای که امروز از او باقی مانده با بعضی کتابهای فاخر در آن نشانگر میزان فضل اوست. در اثنای مجلس، جانبازی نیز وارد شد. مادر معرفی میکند؛ آقای دکتر… از دوستان و همرزمان شهید بوده و امروز پزشک است و در بخش طب اسلامی و سنتی فعالیت میکند. آقا میپرسد: «فعالیتتان نتیجهای هم دارد؟» دکتر توضیح میدهد… . بحث مبسوطی دربارة طب سنتی در میگیرد. آقا نیز با تأسف از اینکه پزشکان غربی به تجارب ارزشمند طبیبان مسلمان و مشرق زمین در طول تاریخ بیاعتنایی کردند، اشاره میکند و میگوید: «مبنای کار طب اسلامی برخلاف طب امروزی یافتن ریشة بیماری است نه علایم درمانی. در این شیوه، تشخیص، اصل مهمی است زیرا تشخیص است که ذکاوت و حاذقیت پزشک را نشان میدهد…» از بحث پیدا است که رهبر انقلاب، مسایل و جریانات این موضوع را پیگیری میکند و حتی نام تعدادی از محققان این رشته را میبرد و تأکید میورزد که: «باید وزارت بهداشت، سرانجامی به این تحقیقات بدهد…» بعد از این بحث علمی، دوباره برمیگردیم به شهید. مادر میگوید: «منتظر آمدنتان بودم؛ هم خودم خواب دیده بودم و هم یکی از خانمهای سادات…» او هر دو خواب را تعریف میکند. آقا با بیان اینکه «قدر و اندازة شهید بیش از این است که ما بتوانیم به جا آوریم»، بحث را عوض میکند. قرآنی را امضا کرده به مادر شهید هدیه میدهد. پس از گفت و گوی کوتاهی با خواهران شهید و بازدید از کتابخانة او که همسایگان از آن استفاده میکنند، از خانوادة شهید خانبابایی خداحافظی میکنیم بیرون میآییم. گویی هیچ یک از اهالی کوچه متوجه این رفت و آمد نشدهاند… . فصلنامه آیینة رشد، دفتر چهارم بسم الله الرحمن الرحیم سلام.مطلبی سیاسی،چند روزیست که آزارم می دهد،مصلحت دیدم که بیان کنم... چند روزیست در رسانه های فارسی زبان داخلی و خارجی،چه مخالف و چه موافق،عکس هایی از آقایی به چشم می خورد که نماینده ی شهر خوی،یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی است.یعنی همان آقای مؤید حسینی صدر
هر چند که در این مدت نمایندگی خدماتی بعضأ ارزشمند(مثل آقای م.الف) انجام داده اند ولی مطالبی هست که باید تحقیق شود و مردم و دانشجوها را مطلع کرد. از همان دوران کاندیداتوری ایشان شایعاتی مبنی بر تحدید رقیبان انتخاباتی به گوش می رسید،سپس شایعات شدت گرفت و بحث هایی از استفاده از عوام فریبی در میان مردم آشنا به سیاست می شد،حرف هایی نظیر اینکه مادر من کرد است و پدرم ...و یا اعمالی مانند بوسیدن تایر سایپا های مردم کرد! ولی با وجود تمام این حرف و حدیث ها و ...ایشان از طریق رأی مردم انتخاب شدند.. در این مدت نمایندگی ایشون،من عکس ایشون رو در یک رسانه ی خارجی هم ندیدم،چه برسد به سخرانی ... ولی فی الحال که در ایام انتخابات دور بعدی هستیم،مشخص نیست که چرا بنر های ایشون،سطح شهر رو پوشانده و تصویر و فیلمشون،رسانه ها رو پر! من اخیرأ در سایت مشایی،مطلبی رو از ایشون خوندم که قویأ از مشایی حمایت کرده بودند و مشایی رو فردی مؤمن(!) و استاد اخلاق خود و دانشگاهیان دانشگاه ارومیه دانسته بودند... من از این مطلب کمی تعجب کردم،ولی تعجب من زمانی به باز ماندن دهانم تبدیل شد که ایشون در یک نشست در دانشگاه خوی،فرموده بودند:مشایی که همسرش را به جرم همکاری با منافقین اعدام کرده اند،هیچ کاری برای ایران نخواهد کرد و هیچ دلسوزی نخواهد داشت!!!! اکنون هم که تمام رسانه ها،بی بی سی و صدای آمریکا و ...،نظرات ایشون رو پخش می کنند... سایت روات حدیث نوشت: طلاب سه دوره مقدمات، سطح و خارج را در طی تحصیل خود میگذرانند. این مسیر یک مسیر فقه محور است که دروس اصلی آن فقه و اصول فقه است و دیگر رشتهها مانند فلسفه و کلام و تفسیر در حاشیه قرار دارد. بسیاری از طلاب به صورت تخصصی به دیگر رشتهها گرایش مییابند.
بنابر نوشته پایگاه اتاق فکر لندن، "سایت گویا نوشته است یکی از سرداران سپاه در یک محفل خصوصی مدعی شده است که اسفندیار رحیممشایی، رئیس دفتر محمود احمدی نژاد، از چند روز پیش به شدت تحت نظر و کنترل است و به زودی به صورت علنی و با اعلان رسمی دستگیر میشود." حضرت ایت الله بهجت می فرمودند: حضرت ایت الله بهجت می فرمودند:
مانند دیگر نهادهای آموزشی مانند دانشگاهها پس از طی هر مرحله به طلاب مدرک پایان دوره تعلق میگیرد. پس از دوره مقدمات مدرک سطح یک و پس از پایان جلد نخست کفایه که به صورت مدون پس از سال نهم تحصیل طلبه است، مدرک سطح دو تعلق میگیرد. با ورود به درس خارج فقه و اصول طلبه با ارائه پایاننامه مدرک سطح سه و پس از طی درس خارج با ارائه پایاننامه مدرک سطح چهار دریافت میکند.
نکته دیگر این است که این الفاظ در طول تاریخ دستخوش تغییر شده اند. مثلاً ثقة الاسلام که اینک برای طلاب مقدماتخوان و مبتدی به کار میرود در گذشته برای علمای بزرگ به کار میرفت مانند ثقةالاسلام کلینی. یا لفظ حجة الاسلام و المسلمین برای مراجع به کار برده میشد چنانچه بر روی رسالهها ی مرحوم آیت الله بروجردی میبیننیم، اما امروز این الفاظ معنای دیگری یافتهاند. حتی برخی استعمالها نوظهور و مربوط به سدهی اخیر است، لقب آیت الله العظمی پس از مرحوم بروجردی رایج شد.
کاربرد این القاب قاعده و قانون خاصی ندارد و تودهی مردم بیشتر از مرحلهی تحصیل در آن نقش دارند. به این معنا که در قوانین حوزوی قانونی نیست که گفته شود این مرحلهی تحصیلی مساوی این لقب است. اما عرف تحصیلات را نیز در نظر میگیرد.
مهمترین این القاب عبارتند از: ثقة الاسلام، حجة الاسلام، حجةالاسلام والمسلمین، آیت الله، آیت الله العظمی.
ثقة الاسلام
ثقة الاسلام به طلاب مبتدی و مقدماتخوان اطلاق میشود. دوره ی مقدمات از آغاز طلبگی تا پایان کتاب شرح لمعه است که معمولا در شش سال به پایان میرسد. در این دوره طلاب با ادبیات عرب به طور مفصل و فقه و اصول به صورت نیمه استدلالی آشنا میشوند. واژه ی ثقة الاسلام کاربرد اندکی دارد و غالباً استعمال نمی شود.
حجةالاسلام
حجةالاسلام به طلاب دوره سطح گفته میشود. در این دوره طلاب سه کتاب فرائدالاصول معروف به رسائل و کفایة الاصول را که در علم اصول نگاشته شده است به همراه کتاب مکاسب تلمذ میکنند. این کتب شامل فقه و اصول استدلالی است که به صورت متن محور تدریس میشود. این معمولاً چهارسال به طول میانجامد.
حجةالاسلام والمسلمین
با ورود به مرحله بعد و اشتغال به درس خارج، لقب طلاب کمی سنگینتر میشود و به آنان حجة الاسلام و المسلمین گفته میشود. دورهی خارج ادامه دورهی سطح است و در آن فقه و اصول به صورت مفصل و استدلالی بحث میشود با این تفاوت که متن محور نیست و استاد کتاب خاصی را محور درس قرار نمیدهد و بحث آزاد است. البته سیر درس و فهرست آن معمولاَ منطبق با یکی از کتب معروف است. برای نمونه بحث اصول غالباَ مطابق با سیر کتاب کفایه است، که در سالیان اخیر عدهای از بزرگان در صدد تکمیل این سیر بودند مانند آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی که الاصول علی نهجه الحدیث را با ترتیب و تبویب نو نگاشت و پس از وی به شهید آیت الله سید محمدباقر صدر نیز میتوان اشاره کرد. سیر خارج فقه نیز غالباَ بر اساس کتاب عروة الوثقی یا شرایع است. مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی تحریرالوسیلهِ امام خمینی را محور سیر درس خارج فقه قرار داده بود.
آیت الله
آیت الله به کسی اطلاق میشود که دورهی خارج را با موفقیت گذرانده باشد و به درجه اجتهاد رسیده باشد. اجتهاد به این معناست که این فرد این توانایی را دارد که خود با استفاده از ادله و مبانی فقهی و اصولی احکام را استخراج کند. مجتهد خود بر دو گونه است، کسی که در برخی از ابواب فقه مجتهد است که وی را مجتهد متجزی مینامند و کسی که در تمام ابواب فقه مجتهد است.
آیت الله العظمی
به مراجع تقلید آیت الله العظمی گفته میشود. مرجع تقلید مجتهد اعلم جامع الشرایط است. هر مجتهدی به مقام مرجعیت نمیرسد. برخی از این عنوان و مقام فرار میکنند مانند مرحوم سید محمد فشارکی و برخی به احترام استاد خود ردای مرجعیت بر تن نمیکنند مانند شیخ محمدعلی کاظمی نویسنده فوائد الاصول که تقریر نویس درس میرزای نائینی است و برخی خود قائل به مرجعیت دیگری هستند.
واژههایی دیگر نیز برای تجلیل از مقام علمی روحانیون استفاده میشود مانند علامه. که بیشتر ناظر به جامعیت و ذوالفنون بودن است مانند علامه شعرانی و علامه طباطبائی.
این ادعا در حالی مطرح شده که پیش از این هم علیرضا نوری زاده، از فعالان سرشناس جریان ضدانقلاب مدعی شد که "فرمان دستگیری مشایی صادر شده اما هنوز زمان اجرای آن فرانرسیده است."
البته سایت روزآنلاین هفته گذشته حتی ادعا کرده بود که مشایی دستگیر شده و در بازداشت به سر می برد.
مجموعه این ادعاهای مشابه در شرایطی با حجم گسترده مطرح می شود که علی شکوری راد از فعالان جریان فتنه روز گذشته ادعای اتحاد اپوزیسیون ضد نظام با جریان انحرافی را مطرح کرد.
بر این اساس است که برخی ناظران سیاسی اخبار همزمان و مشترک جریان ضدانقلاب را پروژه ای برای کمک به وضعیت فعلی جریان انحرافی توصیف می کنند چرا که ضدانقلاب تقویت این جریان را به سود خود می داند.
«کجا رفتند کسانی که با صاحب الزمان ارتباط داشتند؟
ما خود را بیچاره کردهایم که قطع ارتباط نمودهایم و گویا هیچ نداریم.
آیا آن ها از ما فقیرتر بودند؟
اگر بفرمائید به آن حضرت دسترسی نداریم؟
جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرّمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است
زیرا «أورع النّاس مَن تورَّعَ عن المحرّمات»پرهیزگارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد.
ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.»
در محضر آیت الله العظمی بهجت ـ ص361 ، محمد حسین رخشاد
Design By : Pichak |