سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این شهید چه در باطن خود دارد که هر که با روحیات او آشنا می شود،عاشق و شیفته ی او و خانوم فاطمه می شود...

دیروز که خبر پیدا شدن این شهید را به چشم دیدم،چشمانم بی اختیار شروع به باریدن اشک کردند...داشتم سفره ناهار را پهن می کردم،گفتم سری به وبلاگ بزنم،و بعد دیدم....

خوردن غذا با اشک چه لذتی داشت...آخه برونسی آرزویش این بود که با خون گلویش،یک بار بنویسد یا فاطمه...با خودم گفتم من که برونسی نمی شوم،من هم با اشکم می نویسم یا زهرا..عجب حس غریبی بود..حسی که تا به حال نداشتم..چه چیزی باعث آن همه ارادت برونسی یا به قول عراقی ها بروسلسی به فاطمه می شود؟؟

قربان خانوم برم...خوب جبران کرد! با پیدا شدن پیکر بی سری همچون حسینش خوب جبران کرد...با پیدا شدن پیکرش در ایام فاطمیه خوب جبران کرد...با دفن شدن در روز شهادت خودش،خوب جبران خواهد کرد...

راستش من توی زندگی خودم  کم شده به کسی حسادت کنم...شاید بزرگتری نشان همین عبدالحسین باشد..

چه می شد من هم کنار آن پیکر،زیر کفنی بودم و به واسطه شهید شدن با همرزمی چون عبدالحسین،به مهمانی خانوم زهرا می رفتم...

به خدا دیگر طاقت این همه تنهایی را ندارم...خسته شدم از رفتن بر سر قبر شهیدان،خسته شدم از آرزوی شهادت،خسته شدم از جور زمانه...

یا صاحب الزمان اجرک الله


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 11:44 صبح توسط سینا امیری نظرات ( ) |

برونسی

رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس از کشف پیکر شهید برونسی طی عملیات ویژه ای در شرق دجله بعد از گذشت 27 سال خبر داد.

 به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، سردار سید محمد باقرزاده امروز در نشست خبری در مشهد اظهار داشت: پیکر شهید برونسی طی عملیات ویژه ای در شرق دجله به همراه 12 شهید دیگر پیدا، و به میهن منتقل شد و در روز شهادت حضرت زهرا (س) همزمان با دهه دوم در مشهد تدفین می شود.
 
وی افزود: از این شهید پلاک هویت، بخشی از صفحات قرآن به همراه جانماز و مهر، سربند لبیک یا خمینی(ره) و لباس بادگیر خاکی منقوش به آرم سپاه پیدا شده است.
 
رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس پیدا شدن پیکر بی سر شهید برونسی را به مردم متدین و شهید پرور مشهد بویژه خانواده شهید تبریک گفت و بیان کرد: به همه دولتمردان توصیه می کنم از این شهید بزرگوار درس تبعیت از ولایت فقیه بگیرند.
 
 باقرزاده خاطرنشان کرد: این شهید سر در بدن ندارد، اما بر آرمان های خود استوار است.

شهید برونسی در سال 1321 در روستای «گلبوی کدکن»، از توابع تربت حیدریه، قدم به عرصه هستی نهاد. نام زیبنده اش گویی از لحظه هایی نشأت می گرفت که در فرمایش « الست بربکم»، مردانه و بی هیچ نفاقی، ندا در داد:«بلی»؛ عبدالحسین.

 

برونسی
روحیه ستیزه جویی با کفر و طاغوت، از همان اوان کودکی با جانش عجین می گردد؛ کما این که در کلاس چهارم دبستان، به خاطر بیزاری از عمل معلمی طاغوتی، و فضای نامناسب درس و تحصیل، مدرسه را رها می کند.

در سال 1341 به خدمت زیر پرچم احضار می شود که به جرم پایبندی به اعتقادات اصیل دینی، از همان ابتدا، مورد اهانت و آزار افسران و نظامیان طاغوتی قرار می گیرد.

 سال 1347 سال ازدواج اوست. برای این مهم، خانواده ای مذهبی و روحانی را انتخاب می نماید و همین، سرآغاز دیگری می شود برای انسجام مبارزات بی وقفه او با نظام طاغوتی حاکم بر کشور؛ همین سال، اعتراضات او به برخی خدعه های رژیم پهلوی ( مثل اصلاحات ارضی)، به اوج خود می رسد که در نهایت، به رفتن او و خانواده اش به شهر مقدس مشهد و سکونت در آنجا می انجامد، که این نیز فصل نوینی را در زندگی او رقم می زند.

برونسی

 

پس از چندی، با هدفی مقدس، به کار سخت و طاقت فرسای بنایی روی می آورد و رفته رفته، در کنار کار، مشغول خواندن دروس حوزه نیز می شود. بعدها به علت شدت یافتن مبارزات ضد طاغوتی اش و زندان رفتنهای پی در پی و شکنجه های وحشیانه ساواک، و نیز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و ورود او در گروه ضربت سپاه پاسداران، از این مهم باز می ماند.

با شروع جنگ تحمیلی، در اولین روزهای جنگ، به جبهه روی می آورد که این دوران، برگ زرین دیگری می شود در تاریخ زندگی او.

به خاطر لیاقت و رشادتی که از خود نشان می دهد، مسئولیت های مختلفی را برعهده او می گذارند که آخرین مسئولیت او، فرماندهی تیپ هجده جوادالائمه (سلام الله علیه) است، که قبل از عملیات خیبر، عهده دار آن می شود.

برونسی

با همین عنوان، در عملیات بدر، در حالی که شکوه ایثار و فداکاری را به سر حد خود می رساند، مرثیه سرخ شهادت را نجوا می کند.

تاریخ شهادت این سردار افتخار آفرین، 23 اسفندماه 1363 می باشد که جنازه مطهرش، مفقودالأثر می شود.


نوشته شده در یکشنبه 90/2/4ساعت 1:59 عصر توسط سینا امیری نظرات ( ) |

شهید دکتر چمران

یادداشتهای آمریکا

اوایل بهار 1960

نزدیک به یک سال می­گذرد که در آتشی سوزان می­سوزم؛

کمتر شبی به یاد دارم که بدون آب دیده به خواب رفته باشم و آه های آتشین قلب و روح مرا خاکستر نکرده باشد.

چمران

خدایا نمیدانم تا کی باید بسوزم؟ تاچند باید رنج ببرم؟ در همه حال، همه جا و همیشه تو شاهد بوده ای؟

عشقی پاک داشتم و آنرا به پرستش ذات مقدس تو ارتباط میدادم؛ ولی عاقبتش به آتشی سوزان مبدل شد که وجودم را خاکستر کرد. احساس میکنم تا ابد خواهم سوخت. شمعی سوزان خواهم بود که از سوزش من شاید بشریت لذت خواهدبرد.

خدایا از تو صبر میخواهم و بسوی تو می آیم. خدایا تو کمکم کن.

امروز 19 رمضان یعنی روزی است که پیشوای عالیقدر بشریت در خون خودش غوطه میخورد. روزیست که مرا به یاد آن فداکاریها، عظمتها و بزرگواریهای او می­اندازد. از او خالصانه طلب همت می­کنم، عاشقانه اشک، یعنی عصاره حیات خود را تقدیمش میکنم. به کوهساران پناه می­برم تا در... تنهایی، از پس هزارها فرسنگ و قرنها سال با او راز و نیاز کنم و عقده های دل خویش را بگشایم.

خدایا نمیدانم هدفم از زندگی چیست؟ عالم و مافیها مرا راضی نمیکند.مردم را میبینم که به هر سو می­دوند،کار می­کنند، زحمت می­کشند تا به نقطه ای برسند که به آن چشم دوخته­اند.

ولی ای خدای بزرگ از چیزهایی که دیگران به دنبال آن می­روند بیزارم. اگرچه بیش از دیگران می­دوم و کار میکنم؛ اگرچه استارحت شب و نشاط روز را فدای فعالیت و کار کرده و می­کنم ولی نتیجه آن مرا خشنود نمی­کند. فقط به عنوان وظیفه قدم پیش میگذارم و در کشمکش حیات شرکت می­کنم و در این راه، انتظار نتیجه­ای ندارم.

شهید چمران

خستگی برای من بی معنی شده است، بی­خوابی عادی و معمول شده، در زیر با غم و اندوه گویی کوهه استورا شده ام، رنج و عذاب دیگر برایم ناراحت کننده نیست. هرجا که برسد می­خوابم، هروقت که اقتضا کند می­خیزم، هرچه پیش آید می­خورم؛ چه ساعتهای دراز که بر سر تپه­های اطراف «بِرِکلی» بر خاک خفته­ام و چه نیمه­های شب که مانند ولگردان تا دمیدن صبح بر روی تپه­ها و خاکهای متروک قدم زده­ام.

چه روزهای درازی که با گرسنگی به سر آورده­ام. درویشم، ولگردم، در وادی انسانیت سرگردانم و شاید از انسانیت خارج شده­ام؛ چون احساس و آرزویی مانند دیگران ندارم.

ای خدای بزرگ، برای من چه مانده است؟ نام خود را بر سر چه باید بگذارم؟آیا پوست و اسخوان من، مشخص نام و شخصیت من خواهد بود؟ آیا ایده­ها، آرزوها و تصورات من شخصیت خواهند داشت؟ چه چیز است که «من» را تشکیل داده است؟چه چیز است که دیگران مرا به نام آن می­شناسند...؟

در وجود خود می­نگرم، در اطراف جست و جو می­کنم تا نقطه­ای برای وجود خود مشخص کنم که لااقل برای خود من قابل درک باشد. در این میان جز قلب سوزان نمی­یابم که شعله­های آتش از آن زبانه می­کشد و گاهی وجودم را روشن می­کند و گاه در زیر خاکستر آن مدفون می­شوم.

آری از وجود جز خود قلبی سوزان چیزی نمی­بینم. همه چیز را با آن می­سنجم. دنیا را از دریچه آن می­بینم. رنگها عوض می­شوند، موجودات جلوه دیگری به خود می­گیرند.

aidn ]lvhk


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/1ساعت 2:26 صبح توسط نظرات ( ) |

لزوم پرهیز از افراط و تفریط در خوابیدن

در این جا، توجه به چند نکته لازم و ضرورى است. اول این که انسان باید ازافراط و تفریط به دور باشد. مثلا گاهى، افراد با شنیدن سفارش‌هایى که درباره کم خوابى شده است و یا با خواندن داستان‌هایى که از چگونگى غلبه بر خواب از بزرگان نقل گردیده، درصدد انجام آن امور برمى‌آیند و با این کار سلامتى خود را به خطر مى‌اندازند. به هرحال، بدن انسان احتیاج به استراحت دارد. یکى از نعمت‌هاى خدا این است که وسیله خواب و استراحت را براى انسان فراهم کرده است: وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً؛2 ما خواب را مایه راحتى و آرامش شما قراردادیم. مسلّماً خواب یکى از نعمت‌هاى الهى است که باید از آن به نحو مطلوب استفاده کرد. کسانى هستند که مبتلا به بى خوابى‌اند و براى رفع این حالت و این که مقدار کمى به خواب بروند، مرتب داروهایى را که عوارض جانبى هم دارند، مصرف مى‌کنند. بنابراین، داشتن خواب طبیعى نعمتى بزرگ است و نباید آن را از دست داد. سخن در این است که انسان بیش از حد لازم نخوابد و فعالیت‌هاى حیاتى خود از قبیل فکر کردن، کار کردن و... را تعطیل نکند. البته مقدار نیازى که افراد به خواب دارند با یکدیگر متفاوت است و بستگى به نوع مزاج افراد، سنین مختلف عمر، فعالیت‌هاى انسان و... دارد. معمولا افراد خودشان با تجربه‌اى که دارند و یا دستورى که پزشک به آنها مى‌دهد، نیاز بدن خود به خواب را مى‌دانند. بنابراین رعایت آن حداقل‌ها ضرورى است و انسان نباید با بى توجهى نسبت به آن، موجبات فراهم آمدن بیمارى مخصوصاً در سنین آخر عمر را فراهم آورد.

نکته دوم این است که سفارش و تأکید بر کم خوابیدن در شب به معناى زیاد خوابیدن در روز نیست؛ زیرا انسان به طورطبیعى شب‌ها مى‌خوابد و روزها کار مى‌کند. البته در بعضى از مناطق کره زمین که به طور متوالى چند ماه از سال شب و چند ماه دیگر روز است، انسان‌ها برنامه زندگى خود را به گونه‌اى تنظیم مى‌کنند که هم به خواب و هم به کارشان برسند. اما در بیش تر مناطق زمین که شب و روز متناوباً و با اندکى تفاوت و یا تساوى جا به جا مى‌شوند، انسان‌ها معمولا خوابشان را در شب و کارشان را در روز انجام مى‌دهند؛ چرا که روز براى فعالیت و تلاش و کوشش مناسب است: إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً؛3 و تو را در روز، آمد و شدى دراز است.

بنابراین، در این که وقت خواب شب است بحثى نیست، اما این که چقدر باید بخوابیم نکته‌اى است که پیش از این نیز متذکر شدیم و باید به آن توجه داشته باشیم؛ یعنى بدانیم که نیاز انسان‌ها به خواب با یکدیگر متفاوت است و این مسأله بستگى به شرایط زندگى افراد دارد. درست است که شب براى استراحت و آرامش قرار داده شده است، اما به این معنا نیست که از همان سر شب تا هنگام طلوع آفتاب بخوابیم. اجمالا از دستورات قرآن چنین استفاده مى‌شود که نیاز انسان به خواب آن چنان زیاد نیست و مقدار کمى از شب براى استراحت و تجدید قوا لازم است. قرآن به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید: قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً؛4 تمام شب را به عبادت بپرداز مگر اندکى را. هم چنین قرآن در وصف متقین مى‌فرماید: کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛5 و از شب اندکى را خواب مى‌کردند و سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت مى‌کردند. اگر قرار بود که انسان نیمى از شبانه روز را به استراحت و خواب بپردازد، هیچ گاه قرآن چنین مسایلى را عنوان نمى‌کرد. از لحن و بیانات قرآن پیدا است که انسان احتیاج به خواب‌هاى طولانى ندارد.


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/1ساعت 2:23 صبح توسط نظرات ( ) |

دام‌هاى شیطانى

یَا ابْنَ جُندَب اَقِلَّ النومَ بِاللَّیلِ وَالکلامَ بِالنَّهارِ فَما فى الجَسَد شیىءٌ اَقلُّ شُکراً مِن العَیْنِ وَاللّسانِ فَاِنَّ اُمَّ سلیمان قالت لِسُلَیْمان(علیه السلام) : یا بُنَىَّ ایّاکَ وَالنّومَ فَاِنَّهُ یُفْقِرُکَ یومَ یَحتاجُ الناسُ اِلى اعمالِهم. یَا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّیطانِ مَصائِدَ یَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباکَهُ و مَصائِدَهُ قُلْتُ یَا ابْنَ رسولِ اللّه و ما هِىَ قال اَمّا مَصائِدُهُ فصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ و اَمّا شِباکُهُ فَنَوْمٌ عن قَضاءِ الصَّلواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ. أَمَا اِنَّهُ ما یُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْل نَقْلِ الاَقدامِ اِلى بِرِّ الاِخْوانِ و زِیارتِهِمْ وَیْلٌ لِلسّاهینَ عَنِ الصَّلَواتِ النّائِمینَ فِى الْخَلَواتِ اَلْمُسْتَهْزِئینَ بِاللّهِ وَ ایاتِهِ فِى الْفَتَراتِ «أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.»1

آثار سوء پرخوابى و پرحرفى

از جمله موضوعات مورد تأکید علماى اخلاق و ارباب سیر و سلوک، پرهیز از پرخوابى و پرحرفى است. این دو، موانعى مهم و رایج براى رسیدن به کمال معنوى و تقرب الى الله به شمار مى‌آیند. البته چیزهاى دیگرى مانند پرخورى نیز مانع رسیدن انسان به کمال معنوى مى‌گردد؛ اما در مورد آنها ممکن است بگوییم به سبب لذایذ یا منافعى که دارند توجه انسان را به خود جلب مى‌کنند. در حالى که امرى مانند خوابیدن، فى نفسه هیچ مطلوبیت و یا فایده‌اى حتى براى دنیاى انسان ندارد، مگر آن اندازه‌اى که موجب رفع نیاز انسان و تجدید قواى او براى پرداختن به وظایف واجبش مى‌گردد. بر خلاف لذّتِ خوردن که ممکن است براى انسان ایجاد انگیزه نماید، خوابیدن لذتى براى انسان ندارد، اگر هم لذتى داشته باشد، مربوط به مقدمات آن و یا موقعى است که انسان از خواب برمى‌خیزد. کسانى که از روى تنبلى و یا در اثر پرخورى زیاد مى‌خوابند، نه تنها از کمالات معنوى و انسانى محروم مى‌شوند، بلکه از وظایف دنیوى خود نیز باز مى‌مانند.

هم چنین یکى از کارهایى که انسان براى انجام دادن آن باید انرژى زیادى مصرف کند، حرف زدن است. سخنرانان و معلّمان، خصوصاً کسانى که از لحاظ جسمى‌ضعیف ترند، به این موضوع به خوبى واقف اند؛ زیرا پس از سخنرانى و یا تدریس آثار خستگى و از دست دادن انرژى را به وضوح در خود احساس مى‌کنند. حرف زدن زیاد باعث مى‌شود تا انسان از انجام اعمال مفید باز بماند. البته اگر مقصود از حرف زدن، تعلیم و موعظه و کمک کردن به دیگران باشد نه تنها مذموم نیست بلکه امرى لازم و ضرورى است، اما صِرف پرگویى و پرحرفى نه نفع دنیوى به دنبال دارد و نه نفع اخروى؛ حتى ممکن است انسان در اثر آن به لغزش‌هاى زیادى هم مبتلا شود که براى دنیاى او هم ضرر داشته باشد. در اثر همین پرگویى‌ها است که کدورت‌ها پیدا مى‌شود، تنش‌ها به وجود مى‌آید و از لحاظ معنوى هم انسان دچار گناهانى هم چون غیبت، تهمت و مفاسد دیگرى از این قبیل مى‌گردد. افرادى که به پرحرفى عادت کرده اند، از این کار خود لذت مى‌برند. ابتلاى به این عادت زشت که به دست خود انسان صورت مى‌گیرد، موجب به خطر افتادن منافع دنیوى و اخروى انسان مى‌گردد. بنابراین انسان باید مراقب باشد تا خداى ناکرده به پرخوابى و پرحرفى عادت نکند.

سفارش امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب این است که، شب‌ها کم بخواب و روزها کم حرف بزن. حضرت در ادامه، کلامى را به این مضمون از مادر حضرت سلیمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش نقل مى‌کند که، خوابیدن زیاد، روزى که محتاج به چیزى هستى که کسب نکرده‌اى تو را فقیر مى‌کند؛ یعنى روزى مى‌آید که تو به اعمالت احتیاج دارى اما به دلیل خوابیدن زیاد آن اعمال را انجام نداده‌اى و فقیر شده‌اى و دستت خالى است. اگر انگیزه انسان از خوابیدن رفع خستگى و تجدید قوانباشد، کار عاقلانه‌اى انجام نداده است؛ زیرا این کار به منزله تلف کردن بیهوده بخشى از عمر است. انسانى که خواهان عمرى طولانى است، با خوابیدن زیاد در واقع بخشى از زندگى اش را تعطیل مى‌کند.

عادت زشت دیگر، پرگویى است. کسانى که بى جهت به پر حرفى عادت کرده اند، به آسانى نمى‌توانند خودشان را کنترل کنند؛ زیرا سکوت کردن براى آنها به منزله زندانى شدن است!

امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید: در بین اندام‌هاى بدن انسان هیچ کدام ناسپاس تر از چشم و زبان نیستند. انسان به هر عضوى از اعضاى بدن خود خدمت کند، متقابلا آن عضو هم خدمتى براى او انجام مى‌دهد. اما چشم و زبان این گونه نیستند؛ یعنى ما هر قدر بیش تر به این اعضا خدمت کنیم، آنها کم تر به ما خدمت خواهند کرد. چشمى که بسیارى از اوقات خواب است، چگونه مى‌تواند به ما خدمت کند؟ زبانى که زیاد حرف مى‌زند و انسان براى این کار انرژى زیادى مصرف مى‌کند، چه خدمتى براى ما انجام مى‌دهد؟ البته، اگر این کار نفعى براى ما داشته باشد، مثلا از زبان در انجام عبادت، وظیفه، موعظه و... استفاده کنیم، نه تنها کار بیهوده‌اى انجام نداده ایم، بلکه بهترین بهره را از آن برده ایم.


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/1ساعت 2:23 صبح توسط نظرات ( ) |

دو دام شیطان

نیکى کردن به برادران دینى، خصوصاً شیعیان، از جمله مواردى است که ائمه اطهار(علیهم السلام) روى آن تأکید فراوان کرده‌اند و روایات متعددى در این زمنیه وجود دارد. امام صادق(علیه السلام) نیز در ادامه این روایت شریف مى‌فرماید: یا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّیطانِ مَصائدَ یَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباکَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ یا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباکُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما یُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِیارَتِهِمْ، وَیْلٌ لِلسّاهینَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمینَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ فىِ الفَتَراتِ.

شیطان دام‌هایى دارد که به وسیله آنها انسان‌ها را صید مى‌کند. از بزرگ ترین، عمومى‌ترین و مؤثرترین دام‌هایى که شیطان براى آدمیزاد مى‌گستراند، یکى این است که انسان را از خدمت کردن به دیگران، به ویژه برادران دینى خود باز مى‌دارد، دوم آن که کارى مى‌کند تا انسان نمازهایش را به موقع نخواند.

انسان ممکن است با انجام دادن واجبات و فرایض دینى خود فکر کند که به طور کامل به وظیفه اش عمل کرده است، در حالى که رفع نیازهاى مادى و معنوى برادران ایمانى نیز در حد توان از جمله وظایف دینى مسلمانان مى‌باشد. خصوصاً افرادى که فعالیت خاصى مثل تحصیل، تدریس، نویسندگى و... را انجام مى‌دهند، باید بدانند که وظایفى هم نسبت به دیگران، از جمله اقوام، همسایه ها، هم حجره اى‌ها و دوستان دارند، اما متأسفانه این گونه افراد به دلیل تمرکز روى یک فعالیت خاص، کم تر به این نکته توجه دارند و از انجام این وظیفه مهم غافل اند. این غفلتى است که اولا، مقدمات آن را شیطان فراهم مى‌کند؛ ثانیاً، به ما القا مى‌کند که اصلا چیزى ندارى که بخواهى به دیگران کمک کنى؛ ثالثاً، ما را نسبت به نیازهاى دیگران بى تفاوت مى‌کند؛ یعنى حالتى را در ما ایجاد مى‌کند که با خود بگوییم به من ربطى ندارد که دیگران نیاز دارند یا ندارند، یا مى‌گوییم من زحمت کشیده‌ام و به اندازه رفع نیاز خودم چیزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بکشند تا محتاج دیگران نباشند. حضرت در ادامه مى‌فرماید: هیچ عبادتى بالاتر از این نیست که انسان در راه کمک کردن به برادران دینى خود قدمى بردارد، حتى اگر هم در این راه موفق به رفع نیاز آنها نگردد. نه تنها احسان و خدمت به برادران دینى بالاترین عبادت است، بلکه دیدار دوستان، البته اگر براى خدا باشد، نیز بالاترین عبادت است.

از دیگر دام‌هاى شیطانى، بازداشتن انسان از خواندن نماز اول وقت است. آنچه انسان را مستقیماً در مسیر تقرب الى الله به پیش مى‌برد، نماز است. نماز رابطه مستقیم بنده با خالق است. از جمله مسایلى که باعث مى‌شود انسان نتواند به درستى از نمازش استفاده کند، زیاد خوابیدن، دیر خوابیدن و بد خوابیدن است. وقتى انسان دیگر اهتمامى به خواندن نماز اول وقت نداشته باشد، نسبت به مسایل دین نیز بى اعتنا مى‌شود و کم کم کارش به جایى مى‌رسد که با دیده تمسخر به مناسک دینى مى‌نگرد: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛8 سرانجام کار آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. اگر خداى ناکرده انسان در این مسیر خطرناک قرار گرفت و نسبت به نماز بى اهمیت شد، در واقع با این کار مقدمات کافر شدن خود را فراهم ساخته است.

از جمله دلایل بى اعتنایى به دین و تمسخر آن، قرار گرفتن انسان در محیطى است که در آن جا عوامل انحراف و دنیاگرایى زیاد است به گونه‌اى که آیات الهى کم تر به گوش مى‌رسد، موعظه کم تر است و دست رسى به استاد و مربى مشکل است. قرآن کریم در مورد کسانى که عهد خدا و سوگند خود را به بهایى اندک مى‌فروشند، مى‌فرماید: أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛9 اینان را در دار آخرت بهره‌اى نیست و خدا از خشم با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت بدان‌ها ننگرد و از پلیدى گناه پاکیزه نگرداند و آنان را (در جهنم) عذاب دردناک خواهد بود.

از خداوند متعال مى‌خواهیم که ما را به وظایف خود آشنا و از شر وسوسه‌هاى شیطان دور سازد.


1. آل عمران (3)، 77.

2. نبأ (78)، 9.

3. مزمل (73)، 7.

4. همان، 2.

5. ذاریات (51)، 17ـ18.

6. انسان (76)، 26.

7. اسراء (17)، 79.

8. روم (30)، 10.

9. آل عمران (3)، (77).


منبع:

  • پندهای امام صادق(علیه السلام) به ره‌جویان صادق
  • مؤلف: آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی

نوشته شده در پنج شنبه 90/2/1ساعت 2:22 صبح توسط نظرات ( ) |

برنامه ریزى خواب

اگر ما به دستورات بیان شده در روایات عمل کنیم، مى‌توانیم نیاز بدنمان را به خواب با ساعات کم ترى تأمین کنیم؛ از جمله این که اگر ما قسمت عمده خواب خود را قبل از نیمه شب قرار دهیم، بسیار مفیدتر خواهد بود تا این که آن را به بعد از نیمه شب موکول کنیم. متأسفانه امروزه شرایط زندگى به گونه‌اى شده است که خواب بیش تر خانواده‌ها از نیمه شب به بعد است. در زمان پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) و برخى زمان‌هاى دیگر که مردم به دستورات اسلام و ائمه(علیهم السلام) عمل مى‌کردند، برنامه هر شب آنها به این صورت بود که اول مغرب نمازشان را به جماعت مى‌خواندند، سپس به منزل رفته و شام مى‌خوردند، مجدداً به مسجد برگشته و نماز عشا را مى‌خواندند و آن گاه به منزل رفته و مى‌خوابیدند. البته، امکانات و شرایط زندگى هم به گونه‌اى بود که به این برنامه کمک مى‌کرد؛ مثلا نبودن برق و تاریکى شب یکى از دلایل زودتر خوابیدن مردم بود.

خواب سرشب علاوه بر این که نیاز عمده بدن را تأمین مى‌کند، موجب مى‌شود تا انسان بتواند سحر با نشاط از خواب برخیزد و به عبادت بپردازد. طبیعى است کسى که تا نیمه‌هاى شب به تماشاى تلویزیون مى‌پردازد، نمى‌تواند چنین برنامه‌اى داشته باشد؛ زیرا خستگى و کسلى او حتى مانع از اداى به موقع فریضه صبح مى‌گردد.

در گذشته، مسلمانان کمبود خواب خود در شب را با خواب قیلوله در روز جبران مى‌کردند. این خواب که قبل از ظهر و حدود نیم ساعت به طول مى‌انجامید، از سویى، موجب برطرف شدن خستگى کار روزانه مى‌شد و از سوى دیگر، آمادگى لازم را در مسلمانان فراهم مى‌کرد تا با نشاط بیش ترى نمازظهر خود را به جا آورند. این شیوه زندگى، به مسلمانان کمک مى‌کرد تا از خوابیدن کم اما به موقع خود، بیش ترین بهره و نشاط لازم را ببرند.

اگر چه امروزه شرایط زندگى نسبت به گذشته تغییر کرده است، اما با برنامه ریزى درست و سعى و تلاش مى‌توانیم از اوقات زندگى خود حداکثر استفاده را ببریم، مثلا نباید وقت خود را صرف تماشاى فیلم‌هاى بى فایده و یا برنامه‌هاى سرگرم کننده‌اى کنیم که نه به درد دنیاى ما مى‌خورد و نه آخرتمان و چه بسا ضرر هم دارند. افرادى که احتیاج به مطالعه دارند، خصوصاً طلبه‌ها که عادت دارند اول شب مطالعه کنند، بهتر است قسمت عمده مطالعه خود را به آخر شب موکول نمایند. این کار باعث مى‌شود تا اولا، به دلیل بازتر بودن و آمادگى بیش تر ذهن، استفاده بیش ترى از مطالعه عاید گردد و ثانیاً، فرصتى فراهم شود تا انسان به نافله شب و قرائت قرآن نیز بپردازد.

نکته دیگر این که صِرف کم خوابیدن در شب به تنهایى موضوعیت ندارد، بلکه نحوه سپرى کردن آن مهم است. هدف از بیدار ماندن، گپ زدن و انجام کارهاى لغو و بى فایده و یا خداى ناکرده کشیده شدن به سمت امور مشتبه نیست، بلکه براى پرداختن به عبادت فردى و خودسازى است: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَوِیلاً؛6 و شب را [در نماز] به سجده خدا پرداز و شب دراز را به تسبیح و ستایش او صبح گردان. وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً؛7 و بخشى از شب بیدار و متهجد باش و نماز شب که بهره افزونى براى تو است به جاى آور، باشد که خدایت به مقام محمود (شفاعت) مبعوث گرداند.

از روایات و احادیث چنین برمى‌آید که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در طول شب چندین مرتبه مى‌خوابیدند و بیدار مى‌شدند. مستحب است که مؤمنان بعد از بیدار شدن در نیمه شب، ابتدا چهار رکعت نافله بخوانند و بعد استراحت کنند. مجدداً بیدار شوند و چهار رکعت دیگر بخوانند و باز استراحت کنند... . البته این برنامه براى کسانى است که بتوانند به خوبى از آن استفاده کنند به گونه‌اى که به کار و وظایف واجبشان لطمه‌اى وارد نیاید. کسانى که مى‌خواهند از دقایق عمرشان حداکثر استفاده را ببرند، باید براى کیفیت و تقسیم مطلوب آن نیز برنامه ریزى کنند. اما کسانى که دلشان مى‌خواهد وقتشان را طورى بگذرانند که حتى نفهمند عمرشان چگونه گذشته است، احتیاجى به برنامه ریزى ندارند؛ چرا که شیطان زمینه را به گونه‌اى فراهم مى‌کند که همواره سرگرمى‌هایى از قبیل جدول پر کردن، فیلم تماشا کردن، سخن لغو گفتن و... براى آنها مهیا باشد.

بر خلاف شب، که مخصوص خودسازى و انجام عبادات فردى است، روز براى عبادات جمعى و فعالیت‌هاى اجتماعى از قبیل تحصیل، تدریس، جهاد، کمک به مستمندان و...است. انجام بعضى از مشاغلى که جامعه به آنها نیاز دارد، علاوه بر این که واجب کفایى است، اگر به قصد قربت باشد، بزرگ ترین عبادت است. بنابراین مى‌توان گفت که کارهاى اجتماعى بیش تر در روز و کارهاى فردى و امورى که پنهانى بودن آنها مطلوب است، بیش تر در شب انجام مى‌شود. یکى از برنامه‌هاى شبانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ، حضرت على(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام) رسیدگى به فقرا بود به گونه‌اى که شناخته نشوند. حال اگر ما از انجام این امور در شب عاجزیم، حداقل مى‌توانیم انفاق سرّى را جزو برنامه‌هاى روزمان قرار دهیم.


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/1ساعت 2:22 صبح توسط نظرات ( ) |

<      1   2   3      

Design By : Pichak

.jpg">